چوبستی در به روی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم ، نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دلتر بود و با ما از تو یکرو تر
من این ها هر دو با آئینه ی دل روبرو کردم
فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را
ز حال گریه ی پنهان حکایت با سبو کردم
فروآ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت جستجو کردم
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تورا هم آرزو کردم
ملول از ناله ی بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من ،می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم