سالگرد عشق هما

 

بیا یک شب که برفی سخت می بارد

سپیدی تا افق ها میرود همراه تاریکی

خدا از لطف می پوشد تن لخت درختان را

میان جامه ای دیبا  سفیدودلکش وزیبا

و دنیا بر تن خود می کشد رخت عروسان را

من تو در کنار هم

جدا از شهر واز غوغای انسان هان

بری از رنج وحرمان ها

بنوشیم از لبان هم شراب بوسه ی شیرین

زبان دیده بگشاییم ودر دنیای خاموشی

برای سال دیگر توشه گیریم از نگاه هم

بیا یک شب که برفی سخت میبارد

دوباره چون دو آهوی بیابانی

شبی راتا سحرگاهان

به کنج خلوتی گرم از وجود هم

به پا سازیم سالگرد عشق دیرین را .

 

شهریار

چوبستی در به روی من به کوی صبر رو کردم

چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم

چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو

به خود باز آمدم ، نقش تو در خود جستجو کردم

خیالت ساده دلتر بود و با ما از تو یکرو تر

من این ها هر دو با آئینه ی دل روبرو کردم

فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را

ز حال گریه ی پنهان حکایت با سبو کردم

فروآ  ای عزیز دل که من  از نقش غیر تو

سرای دیده با اشک ندامت جستجو کردم

صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را

ولی من باز پنهانی تورا هم آرزو کردم

ملول از ناله ی بلبل مباش ای باغبان رفتم

حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

تو با اغیار پیش چشم من ،می در سبو کردی

من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم